دختران افتاب

یا زهرا

دختران افتاب

یا زهرا

دختران افتاب

سلام دوستان عزیز من دختری هستم از دختران مشرق زمین
اینجاپاتوق تمام بچه های امروزی و محجبه هست .. با نظراتتون مارو خوشحال کنید .. یاد�ون نره هر روز به ماسر بزنیدامیدوارم لحظات خوشی رو در وب بگذرونید ..
و با خواندن مطالب وبــ، میفهمید که داشتن حجاب چه حس زیباییست ...
ــــــــــ♥ـــــــــــ♥ــــــــــــ♥ــــــــ
من به خاطر وضع حجاب جامعه خیلی ناراحت بودم به همین خاطر وبلاگی ساختم تا شاید بتونم یه خورده ازاین مشکل رو حل کنم ودل فاطمه زهرا (س)کمی شاد بشه میدونم راه طولانی درپ یش داریم اما به امید ان روز....

طبقه بندی موضوعی

۳۹ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۸
تیر

سال 86 بود که وارد دانشگاه شدم با اعتقادات خاص خودم. با دخترای چادری رابطه خوبی نداشتم. اصلا به حجاب اعتقاد نداشتم. از چادر که متنفر بودم. خانواده ام خیلی معمولی بودند و اقوام هم مثل خودم به حجاب اعتقادی نداشتند و بعضا پیش می اومد تو مجالس به افراد محجبه می خندیدیم.

اون موقع توی دانشگاه ما چادر اجباری بود البته کاملا مشخص بود چه کسی اهل چادر هست و کی نیست. کی محجبه هست کی نیست.

توی خوابگاه اتاق کناریمون یه فرزند شهید بود. خیلی دختر ماهی بود، همه دوسش داشتن. اخلاق خیلی خوبی داشت. به همه کمک می کرد، همه رو راهنمایی می کرد، خیلی انسان معنوی ای بود. با این حال سعی می کردم تو خیابون باهاش راه نرم، تو دانشگاه پیشش نباشم. واسم اُفت داشت با یه محجبه راه رفتن.

  • دختری ازتبار افتاب
۱۸
تیر

تو تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده اش توی اتوبوس نشسته بودم.
یه دختر کوچولوی 8-9 ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی ته اتوبوس.
دختر کوچولو روسری اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر عربی سرش کرده بود.
خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو باد میزد با افسوس گفت:
(توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس...تو گرمت نمیشه بچه؟)
همون لحظه اتوبوس ایستاد و باید پیاده میشدیم.
دختر کوچولو گره ی روسری اش رو سفت تر کرد و محکم و با اقتدار گفت:
(چرا گرممه... ولی آتیش جهنم از تابستون امسال خیل
ی خیلی گرم تره...)
دختر کوچولو پیاده شد و اون خانم بدحجاب سخت به فکر فرو رفت..


  • دختری ازتبار افتاب
۱۸
تیر

قال رسول الله - صلّی الله علیه و آله - : ... و المَرْاةُ اذا خَرَجَتْ من بابِ دارِها مُتَزَیِّنَةً مُتَعَطِّرَةً و الزّوجُ بذلِکَ راضٍ یُبنی لِزَوجِها بکُلّ قَدَمٍ بیتٌ فی النّار.

«بحارالانوار، ج 100، ص 249»

رسول خدا - صلّی الله علیه و آله - فرمود: زن اگر از خانة خودش با آرایش و زینت و معطر خارج شود و شوهرش به این کار او راضی باشد، به هر قدمی که آن زن بر می دارد برای شوهرش خانه ای در جهنم بنا می گردد.

  • دختری ازتبار افتاب
۱۸
تیر


تو به افتادن من در خیابان خندیدی

و من همه حواسم به چشمان مردم شهر بود

که عاشق خنده ات نشوند

  • دختری ازتبار افتاب
۱۸
تیر

دیرگاهیست که من آمدنت را منتظرم

 

مثل یک شاخه بید

 

در خزانی که تواش ساخته ای

 

همه خشکید تنم

 

و سپس

 

ریخته شد برگ و برم

 

با تو گفتم که چرا ؟ باکه؟ کجا؟

 

چیست در من که چنین میدهد آزار تو را ؟

 

ای سراپا همه خوبی

 

گوش کن

 

عشق چیزیست که من بی تو نیاموخته ام

 

گرچه در شهر شما

 

خنده دار است کسی

 

همچنان عاشق چشمی شود اما به خدا

 

من سراپا همه ذرات تنم

 

لحظه ای نیست که یادت نکند

 

لحظه هایم همه ارزانی تو . . .

  • دختری ازتبار افتاب
۱۸
تیر

داستانی از یکی از دوستان

آخرای بهـــمن بود که ثبت نام می کردن واســـه اردوهای راهـــیان نور...

من و چند تا از بچه ها که تا حالا نرفته بودیم با ریحانه(یکی از همکلاسیام) که

 یه بار رفـــته بود صحبت می کردیم...ریحانه از حال و هوای اونجا و فضای

معنویش برامون گفت و اینکه کلی از بچه ها بعد از برگشتن از اونجا متحول

شدن و حتی ظاهرشون تغییر کرده و بعضی هاشون چادری شدن...

نیلوفر(یکی از هم کلاسیام) که حـــجاب خوبی هم نداره شــــروع کرد به

مســــخره کردن... می گفت هرکی میره اونجا جوگیر میشه و میره تو فاز

 معنویت و یکی دو هفته بعد دوباره میشه مثل قبل!!!!

هانیه می گفت فقط واسه تنوع ثبت نام کرده و برای اینکه اردوی متفاوتیه

و شبیه سربازیه!!!

خیلی دوس داشــــتم تو اردو هانیه رو ببینم ولی از اونجایی که تعــدادمون

خیــــلی زیاد بود و دَه تا اتوبوس بودیم،نشـــد که ببینمش.

بعد از اردو و بعد از تعطیلات نوروز۹۱ هانیه رو دیدم که نسبتا" حجاب بهتری

داشت و از وضع قبلی یه کم بهتر شده بود...بلافاصله قبل از سلام گفت

فاطمه منم جوگیر شدم ولی چند روز دیگه میشم همون هانیه ی قبلی!

منم یه لحظه سکوت کردم و بحثو عوض کردم...از این قضیه حدود هفت ماه

میگذره تا اینکه چهارشنبه هفته ی قبل توی یه مغازه دیدمش...

باورم نمی شد!!!!

هانیه چادری شده بود...

دویدم سمتش...بغلش کردم

- وای هانیه جونم...چقدر ناز شدی...چقدر بهت میاد...

هانیه با یه کمی مکث گفت:

فاطمه می خوام مثل تو شم...می خوام تا همیشه جوگیر بمونم...

+++ گـاهی جوگیر شدن خـــوبه +++

مثلِ درختا که تو پایـیز جوگیر می شـن

مثـلِ حس و حالِ مـا آدما وقـتی که پاییـز میـآد(! )

  • دختری ازتبار افتاب
۱۶
تیر

خدا:بنده من نماز شب بخوان در ان یازده رکعت است.

بنده:خدایا خسته ام نمیتوانم.

خدا:بنده من دورکعت نماز شفع ویک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده:خدایا!خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم...

خدا:نبده من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.

بنده:خدایا سه رکعت زیاد است.

خدا:بنده من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده:خدایا!امروز خیلی خسته ام راه دیگری ندارد؟

خدا:بنده من قبل از خواب وضوبگیر و رو به اسمان کن وبگو یاالله

بنده:خدایا!خدایا من در خواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم میپرد!

خدا:بنده من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن وبگو یاالله

بنده :خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم.

خدا:نبده من در دلت بگو یاالله مانماز شب برایت حساب میکنیم.

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد.

خدا:ملائکه من!ببینید من اینقدر ساده گرفته ام ولی او خوابیده چیزی به اذان صبح نمانده بیدارش کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده.

ملائکه:خداوندا!دوباره اورا بیدار کردیم اما باز خوابید.

خدا:ملائکه من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست.

ملائکه:پروردگارا!باز هم بیدار نمیشود!

خدا:اذان صبح را میگویند هنگام طلوع افتاب است ای بنده من بیدار شو نماز صبحت قضا می شودخورشید از مشرق سر بر می اورد.

ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

خدا: او جز من کسی را ندارد...شاید توبه کرد...


بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من انچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو انچنان غافلی که گویا صدها خدا داری.


  • دختری ازتبار افتاب
۱۵
تیر

درد دل


مامان خوبم می دونم خیلی دوستم داری


دوست داری من رو خوشگل کنی و به همه نشونم بدی

ولی مامانی یه کوچولو فکر کن من قراره یه انسان باشم!


مامانی من عروسک نیستم که هرطوری لباس تنم کنی


آرایشم کنی ، جلو همه برقصونیم ، بغل هرکسی قرارم بدی


من رو با خودت آرایشگاه نبر ، تو به من حیا یاد بده ، پوشش


داشتن رو یاد بده ، دفاع از خودم رو یاد بده ،کسانی که بی


عفتی یادم بدن زیادن ،تو ...عروسک شدن واسه دل دیگران


رو یادم نده ...خواهش می کنم به من فرصت انتخاب بده

خواهش میکنم مامانی


  • دختری ازتبار افتاب
۱۵
تیر

بله چه لذتی دارد این حجاب

ارزشی که خدا برای تو قائل شد


و تو


ناموس خدایی


جواهری در پشت قابی شیشه ای


و چقدر دوستت دارد او

  • دختری ازتبار افتاب
۱۵
تیر


چادرم باشد مرا معیار ایمان و شرف


همچو مروارید زیبایم درون یک صدف


دید نامحرم نیفتد لاجرم بر سوی من


افتخارم باشد این،زهرا بود الگوی من


مدعی گوید که چادر یک نشان فانی است


من ولی گویم که با چادر تنم اسلامی است


مدعی گوید که با چادر کلاست باطل است


من ولی گویم که ایمانم ز چادر کامل است


مدعی خواهد مرا بی دین کند با لفظ دوست


چادر من همچو تیر زهرگین،بر چشم اوست


(بهلول حبیبی زنجانی)

  • دختری ازتبار افتاب