تا همیشه
داستانی از یکی از دوستان
آخرای بهـــمن بود که ثبت نام می کردن واســـه اردوهای راهـــیان نور...
من و چند تا از بچه ها که تا حالا نرفته بودیم با ریحانه(یکی از همکلاسیام) که
یه بار رفـــته بود صحبت می کردیم...ریحانه از حال و هوای اونجا و فضای
معنویش برامون گفت و اینکه کلی از بچه ها بعد از برگشتن از اونجا متحول
شدن و حتی ظاهرشون تغییر کرده و بعضی هاشون چادری شدن...
نیلوفر(یکی از هم کلاسیام) که حـــجاب خوبی هم نداره شــــروع کرد به
مســــخره کردن... می گفت هرکی میره اونجا جوگیر میشه و میره تو فاز
معنویت و یکی دو هفته بعد دوباره میشه مثل قبل!!!!
هانیه می گفت فقط واسه تنوع ثبت نام کرده و برای اینکه اردوی متفاوتیه
و شبیه سربازیه!!!
خیلی دوس داشــــتم تو اردو هانیه رو ببینم ولی از اونجایی که تعــدادمون
خیــــلی زیاد بود و دَه تا اتوبوس بودیم،نشـــد که ببینمش.
بعد از اردو و بعد از تعطیلات نوروز۹۱ هانیه رو دیدم که نسبتا" حجاب بهتری
داشت و از وضع قبلی یه کم بهتر شده بود...بلافاصله قبل از سلام گفت
فاطمه منم جوگیر شدم ولی چند روز دیگه میشم همون هانیه ی قبلی!
منم یه لحظه سکوت کردم و بحثو عوض کردم...از این قضیه حدود هفت ماه
میگذره تا اینکه چهارشنبه هفته ی قبل توی یه مغازه دیدمش...
باورم نمی شد!!!!
هانیه چادری شده بود...
دویدم سمتش...بغلش کردم
- وای هانیه جونم...چقدر ناز شدی...چقدر بهت میاد...
هانیه با یه کمی مکث گفت:
فاطمه می خوام مثل تو شم...می خوام تا همیشه جوگیر بمونم...
+++ گـاهی جوگیر شدن خـــوبه +++
مثلِ درختا که تو پایـیز جوگیر می شـن
مثـلِ حس و حالِ مـا آدما وقـتی که پاییـز میـآد(! )
- ۹۳/۰۴/۱۸