یک مقآم بلند پآیه ی آمریکآیی میگوید...
دیگر زمآنی نیست که دآنشجویآن رآ به خیآبآن بیآوریم...
برآی سرنگون کردن جمهوری اِسلامی...
کآفیست [چآدر] رآ اَز سر زنآنشان بردآشت...
وَسیلِه ای بَرآی پیش بُرد اَهدآف دُشمَنآن نَبآش بآنو ..
یک مقآم بلند پآیه ی آمریکآیی میگوید...
دیگر زمآنی نیست که دآنشجویآن رآ به خیآبآن بیآوریم...
برآی سرنگون کردن جمهوری اِسلامی...
کآفیست [چآدر] رآ اَز سر زنآنشان بردآشت...
وَسیلِه ای بَرآی پیش بُرد اَهدآف دُشمَنآن نَبآش بآنو ..
امام بزرگوار یک کلامی دارد، من به تازگی روی این کلام فکر کردم.
راجع به مردها این جمله گفته نشده است که مضمون روایت هم هست.
زن نـــامـــوس خـــداســـت.
امام میگوید: اگر زنها به کرامتشان توجه نکنند،
مردها حق دارند، نه حق شرعی،
حق عرفی دارندکه از آنها سوء استفاده کنند.
لذا یک دلیل این است که من نگاه خودم گم میکنم.
یک روز آقای رئیس اداره شوخیاش گرفته است.
میآید جلوی در اداره به جای نگهبان میایستد.
مثلاً آقای نگهبان رفته و یک کاری داشته است.
یک ارباب رجوع میآید، میگوید:
آقا ببخشید این میله را بالا بده، من داخل بروم.
میتواند بگوید: آقا تو خجات نمیکشی،
من رئیس هستم، به من چنین حرفی میزنی؟
میگوید: ببخشید، شما در چه جایگاهی نشستید؟
یکبار هم یک نیروی خدمانی در اتاق رئیس رفت چای ببرد،
میبیند آقای رئیس نیست.
میرود یک دقیقه پشت صندلی رئیس مینشیند و کیف میکند.
ارباب رجوع میآید، میگوید: آقای رئیس میشود امضا کنید.
میگوید: من اصلاً سواد ندارم.
میگوید: ببخشید مگر شما رئیس نیستید؟ جای رئیس نشستی.
کسی که جای ناموس خدا ننشسته باشد،
به جای یک عروسک نشسته باشد، باید با او بازی کنند.
یک دلیلش این است.
یعنی من کرامت خودم را گم کردم، جایی که خدا گفته ننشستم،
آمدم جایی نشستم که مردها حق دارند از من استفاده ابزاری کنند.
لذا الآن در دنیا از زن استفاده ابزاری میشود.
حتی در دنیا میگویند: شما اینقدر حجاب را سخت میگیرید.
در غربیها حجاب را رها کردندو برایشان مشکل نیست.
گفتم: اگر رها کردند و زن برایشان جاذبه ندارد،
چرا در تبلیغاتشان از مرد استفاده نمیکنند؟
حجت السلام ماندگاری.
سلام؛
امروز برای شما بازدیدکنندگان محترم یک کلیپ صوتی کوتاه با حجم کم از صحبت های "دکتر شاهین فرهنگ" گذاشتم.پیشنهاد می کنم هرگز این صوت را از دست ندهید.چرا؟! ... به این دلیل که این صوت بخشی از صحبت های دکتر فرهنگ در همایش "فلسفه نماز" درباره ی "حجاب" است.
دختر خانوما!این صوت را حتما گوش کنید و برای دوستانتون هم بلوتوث کنید.
یکی از ویژگی های مهم دکتر فرهنگ این است که ایشون خیلی خوش بیان و شیرین سخن هستند.فقط کافیه یکبار در یکی از همایش های ایشون شرکت کنید.اون وقته که خودتون مشتاق میشید تا بقیه سخنرانی های ایشون رو هم پیدا کنید و بشنوید!
از ما گفتن بود!
منبع : کانون حجاب دانشگاه ایلام
اولش همه میگن عشقه. من عاشقتم و جز تو هیچکسی رو ندارم. اما نمیدونم چرا تو این عشق دیگران رو هم سهیم می کنند. پسره اینقدر ضعف دختر داره که از صد کیلومتری دختر می بینه راهش رو کج می کنه و میره تو مسیری که دختره راه میره. یا اگه صدتا تاکسی خالی از کنارش رد بشه تو تاکسی میشینه که دختر توش نشسته باشه. یا خدا نکنه چندتا دختر گروهی کنار هم راه برن، دیگه نمیشه کنترلش کرد، اینقدر محو تماشا میشه که اگه 18 تا 18 چرخ هم از روش رد بشن اصلاً متوجه نمیشه.
دختره هم برا نشون دادن معشوقه هاش و چشم رو هم چشمی با دوستش هر دقیقه به یکی ازونا میس میندازه تا بگه ببین چقدر کشته و مرده دارم. حالا خبر نداره همون کشته مرده هاش با صد نفر دیگه مثل خودش هستن. یا موقعی که با دوستاش میخواد بره بیرون اینقدر بتونه کاری میکنه که از کنار هر پسری رد شد بهش نگاه کنه و پزش رو پیش دوستاش بده.
این دو گروه تو خیال خام خودشون فکر می کنند که خیلی مهم هستند و هرجا که میرن همه براشون دست و پا میشکنن. اما خبر ندارن که پسرا دنبال لذت های جنسی هستند و دخترا هم دنبال خالی کردن جیب پسرا. یعنی هردوتا گروه بشدت ساده تشیف دارند و فکر می کنند همدیگه رو رنگ می زنند و زرنگند.
از لحاظ روانشناسی این دخترها و پسرها نسبت به هم اعتیاد دارند. افراد براشون مدتی کوتاه مهم هستند و خیلی زود دلشون زده میشه و میرن دنبال کیس جدیدتر.
اما آخرش تا کجا؟ تا کی؟ تا چه تعداد؟ اول و آخرش باید به یکی اعتماد کرد که بشه باهاش زندگی کنن. اما چطور میشه به کسی اعتماد کرد که با صد نفر بوده و هیچ اعتمادی نیست که بعد از ازدواج با صدتای دیگه نباشه؟ درواقع پایه و اساس زندگی این افراد همیشه بر بی اعتمادی بنا خواهد شد و حتی بعد از ازدواج هم دست به خیانت خواهند زد.
زن در ایران، پیش از این گویی که ایرانی نبود
پیشهاش، جز تیرهروزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنج عزلت میگذشت
زن چه بود آن روزها، گر زآن که زندانی نبود
کس چو زن اندر سیاهی قرنها منزل نکرد
کس چو زن در معبد سالوس، قربانی نبود
در عدالتخانه انصاف زن شاهد نداشت
در دبستان فضیلت زن دبستانی نبود
دادخواهیهای زن میماند عمری بیجواب
آشکارا بود این بیداد؛ پنهانی نبود
بس کسان را جامه و چوب شبانی بود، لیک
در نهاد جمله گرگی بود؛ چوپانی نبود
از برای زن به میدان فراخ زندگی
سرنوشت و قسمتی جز تنگمیدانی نبود
نور دانش را ز چشم زن نهان میداشتند
این ندانستن، ز پستی و گرانجانی نبود
زن کجا بافنده میشد، بی نخ و دوک هنر
خرمن و حاصل نبود، آنجا که دهقانی نبود
میوههای دکهٔ دانش فراوان بود، لیک
بهر زن هرگز نصیبی زین فراوانی نبود
در قفس میآرمید و در قفس میداد جان
در گلستان نام ازین مرغ گلستانی نبود
بهر زن تقلید تیه فتنه و چاه بلاست
زیرک آن زن، کو رهش این راه ظلمانی نبود
آب و رنگ از علم میبایست، شرط برتری
با زمرد یاره و لعل بدخشانی نبود
جلوهٔ صد پرنیان، چون یک قبای ساده نیست
عزت از شایستگی بود از هوسرانی نبود
ارزش پوشانده کفش و جامه را ارزنده کرد
قدر و پستی، با گرانی و به ارزانی نبود
سادگی و پاکی و پرهیز یک یک گوهرند
گوهر تابنده تنها گوهر کانی نبود
از زر و زیور چه سود آنجا که نادان است زن
زیور و زر، پردهپوش عیب نادانی نبود
عیبها را جامهٔ پرهیز پوشاندهست و بس
جامهٔ عجب و هوی بهتر ز عریانی نبود
زن، سبکساری نبیند تا گرانسنگ است و بس
پاک را آسیبی از آلوده دامانی نبود
زن چون گنجور است و عفت گنج و حرص و آز دزد
وای اگر آگه ز آیین نگهبانی نبود
اهرمن بر سفرهٔ تقوی نمیشد میهمان
زآن که میدانست کآنجا جای مهمانی نبود
پا به راه راست باید داشت، کاندر راه کج
توشهای و رهنوردی، جز پشیمانی نبود
چشم و دل را پرده میبایست اما از عفاف
چادر پوسیده، بنیاد مسلمانی نبود
خسروا، دست توانای تو، آسان کرد کار
ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود
شه نمیشد گردر این گمگشته کشتی ناخدای
ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود
باید این انوار را پروین به چشم عقل دید
مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود پروین اعتصامی
سوال یک دختر بچه ۸ ساله شیعه از
مدیر اهل سنت خود که باعث شد
تمام کارشناسان شبکه های وهابی جوابی
بجز سکوت برایش نیافتند :
ما در کلاس که ۲۴ نفر هستیم،
معلم ما وقتی میخاد از کلاس بیرون بره،
به من میگه: خانم محمدی،
شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه…
و به بچه ها میگه: بچه ها،شما گوش به
حرف مبصر کنید،تا من برگردم
شما میگید پیامبر ص از دنیا رفت
و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد
آیا پیامبرصلی الله علیه و آله،
به اندازه معلم ما،بلد نبود یک مبصر
و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند
که نظم جامعه اسلامی بهم نریزد؟!
جواب مدیر اهل سنت به دانش آموز شیعه
:برو فردا با ولیت بیا کارش دارم
دانش اموز رفت وفرداش با دوستش اومد.
مدیر گفت دختر چرا ولیتو نیاوردی,
مگه نگفتم ولیتو بیار ؟
دانش اموز گفت این ولیه منه دیگه .
مدیر عصبانی شدو گفت :
منظور من سر پرستته، پدرته،
رفتی دوستتو آوردی؟
دانش اموز گفت : نشد دیگه اینجا میگی
ولی یعنی سر پرست، پس چطور
وقتی پیامبر میگه این علی ولی شماست
میگید معنی ولی میشه دوست.
لطفا کپی کنید...
منبع:مذهبی-ازنا
زهرا مامان بیا صمیمی باشیم --- مثل دو تا دوست قدیمی باشیم
بیا با هم حرف بزنیم بخندیم --- در رو به روی غصه ها ببندی
درسته دختر خوبه دلبر باشه --- تو خوشگلی از همه کس سر باشه
جلوه تو ذات دختره می دونم --- کار خداست مقدره می دونم
همه می گن دخترا برگ گلن --- داداش میگه البته یه کم خلن
چسب روی دماغ یعنی که زشتن --- به فکر خط خطی سرنوشتن
پشت این رنگ و روغنا دروغه --- پشت اینا یه طرح بی فروغه
مردا میگن که خوشگلا نجیبن --- راستش و بخوای دخترا مثل سیبن
سیب زمین افتاده بو نداره --- رهگذر هم پا رو دلش می ذاره
سیب های روی شاخه چیدن دارن --- از دست باغبون خریدن دارن
بهار خانوم دل نگرون توام --- دلواپس روز خزون توام
حالا که می خوای بری توی خیابون --- خودتو بگیر چراغ نده تو میدون
وقتی که حوا پا گذاشت تو عالم --- به دو می خواست بره به سمت آدم
زد تو سرش فرشته گفت: حاج خانوم --- چه میکنی فردا با حرف مردم
روتو بگیر با این لپای داغت --- بشین بذار آدم بیاد سراغت
آره مامان اینم حرف کمی نیست --- حجب و حیا قصه مبهمی نیست
این روسری یعنی که تو نجیبی --- شکوفه معطر یه سیبی
این روسری پرچم اعتقاده --- نباشه گلبرگها اسیر باده
زلفاتو از روسری بیرون نذار --- چشمای هیز و سمت زلفات نیار
مردای خوب پرده دری نمی خوان --- عشقای لوس سرسری نمی خوان
باید بدونی زندگی بازی نیست --- توهم قرص های اکستازی نیست
اونهایی که پلاس کافی شاپن --- احساسات دخترارو می قاپن
اونی که می ره پارتی های شبونه --- تو کار و بار انگل دیگرونه
مردای خوب کاری و اهل دلن --- مردای بد توی خیابون ولن
مردای خوب فقط نجابت می خوان --- از زنشون غرور و غیرت می خوان
علاف مو فشن که مرد نمیشه --- تا لنگ ظهر به رختخواب سیر بشه
مردی که قیچی میزنه به ابرو --- از اون نگیر سراغ زور بازو
مردی که بند انداخته مرده؟ نه نیست --- برا کسی شریک درده ؟ نه نیست
جوهر مردی نداره ، زغاله --- نه مرده و نه زن ؛ تو حس و حاله
برقِ لب و کرم که اومد تو کار --- مردونگی برو خدا نگه دار
ابرو کمون خیابونا شلوغن --- پر از فریب حرفای دروغن
دوسِت دارم دیونتم ، اسیرم --- یه روز اگه نبینمت میمیرم
یک دو روز بعد تو همین خیابون --- یه لیلی دیگه ست کنار مجنون
برا کسی بمیر که راستی مرده --- جر نزنه ، نپیچه ، برنگرده
بله به کسی بگو که عاشق باشه --- تو حرف عاشقونه صادق باشه
یعنی باید شیفته روحت باشه --- تشنه چشمه شکوهت باشه
آره گلم سرت رو درد نیارم --- ای لوده بازی ها رو دوست ندارم
گیس طلایی به چشماشون زل نزن --- با فوکلات به دستاشون پل نزن
همپای دخترای بد راه نرو --- با چشم باز مامان توی چاه نرو
شعر از
پروانه نجاتی/ شیراز
منبع:یا فاطمه الزهرا